ناگفته‌های معتادان جنسی/اعتیادی پنهان زیر پوست جامعه

نویسنده: روح الله وزینی

به گزارش عرصه، در میان آسی بهای اجتماعی که نوجوانان و جوانان با آن درگیر هستند پدیده نوظهوری وجود دارد که کمتر به آن پرداخته شده و آن اعتیاد جنسی است. شاید بیشتر مردم این واژه را نشنیده یا درمورد آن کمتر شنید هاند. برای بسیاری از مردم و خانواده ها اعتیاد به مواد مخدر شناخته شده و درباره آن گفت و گو می کنند و برای درمان آن تقلا می کنند، اما درباره این پدیده اجتماعی که در زیر پوست رفتار برخی از جوانان و برخی دیگر از اقشار جامعه رخنه کرده،

سخنی گفته نم یشود. این سکوت اجتماعی متاسفانه باعث آسی بهای قابل توجهی به خانواد هها و جامعه شده است. شاید یکی از دلایل این مساله را باید در رویکردهای فرهنگی جامعه جستجو کرد، که وجود حساسیت‌های فرهنگی و تابو بودن آن باعث شده این پدیده به صورت پنهان در لای ههایی از جامعه رشد کند و کسی هم سراغ شناسایی آن و تشخیص آسی بهای احتمال یاش نرود.

به همین دلیل است که بسیاری از مردم درباره آن آگاهی چندانی ندارند. حال آنکه این پدیده به رشد نامیمون خود در زیر پوست جامعه ادامه م یدهد و این رشد زمانی نگران کننده م یشود که بسیاری ازجوانان راه مقابله با این آسیباجتماعی را که مانند اعتیاد به مواد مخدر دامن آن‌ها را می‌گیرد، نمی‌دانند. از آن جایی که آسیب‌های اجتماعی ابعاد پیچیده و چندوجهی دارند، راه حل و درمان آن ها نیازمند پروتکل هایی است که هم بر رفتارهای شخصی تاکید دارد و هم راه حل های گروهی و گفتاردرمانی را می‌طلبد.

اما به خاطر پنهان بودن این پدیده در جامعه و تابو بودن آن، معتادان جنسی سراغ درمان های موثر نمی روند و هر کدام به تنهایی در این ورطه عادت گونه غوطه م یخورند.

چه بسا برای شناسایی و سخن گفتن درباره این پدیده که هیچ گونه آماری درباره آن وجود ندارد اما مشاهدات میدانی حواشی مراکز خاصی که به درمان سایر اعتیاد م یپردازند، نشان ههای وجود چنین را پدید های را تایید م یکند، قبل از هر چیز باید به یک تعریف از اعتیاد جنسی رسید. در این باره دکتر پریسا عزیزی کارشناس روانشناسی می‌گوید: معتاد جنسی به کسی م یگویند، که رفتارهای وسواس گونه ذهنی و وسوس ههای فکری بسیار شدیدی در مورد مسائل اطراف خود دارد و ریشه این بیماری نیز ترس و اضطراب است. تعریف معتاد جنسی شامل افرادی م یشود که به مشاهده فیل مهای پورنو و داشتن روابط جنسی خارج از قاعده و چارچوب تمایل زیادی دارند. دکتر عزیزی اعتقاد دارد که روابط جنسی سالم زمان و مکان و موقعیت تعریف شد های دارد و کسانی که در خارج از این دایره درگیر روابط جنسی هستند، معتاد جنسی محسوب می شوند، که در اکثر مواقع نیز خود شخص هم آگاهی چندانی درمورد بیماری خود ندارد و نم یداند که در دام چه بیماری پیچید های گرفتارشده است. به گفته وی کسانی که اعتیاد جنسی دارند، از یک نوع بیماری به نام بیماری جنسی رنج م یبرند، که می تواند در سنین مختلفی از سن ۱۷ سالگی یا شاید کمتراز آن شروع شده، و از قشرهای مختلف جامعه چه زن و چه مرد را درگیر خود کند.

بسیاری از جدای یها و اختلافات خانوادگی ریشه در مسائل جنسی دارد که متاسفانه در جامعه به آن توجه کمتری شده است. این روانشناس در ادامه با اشاره به اینکه اعتیاد جنسی از خود ارضایی در دوره نوجوانی شروع شده و به مرور به سایر رفتارهای جنسی فرد تکثیر م یشود، افزود: شاید ریشه این نوع اعتیاد به تعارض در دوره نوجوانی افراد برگردد که موجب م یشود دراین راه دچار انحرافات جنسی بشوند و نا خواسته به خودارضایی پناه ببرند. درتوضیحات این روانشناس معلوم می شود که ریشه این نوع اعتیاد از همین مساله ریشه می گیرد و این خود علایم شروع بیماری جنسی درمیان نوجوانان است.

دکترعزیزی در مورد سن بیمارانی که برای درمان این نوع اعتیاد مراجعه م یکنند، می‌گوید: بیماران من سن خاصی ندارند من حتی بیمار ۱۵ ساله هم داشتم که برای درمان به من مراجعه کرده بود. اما چیزی که بیشتر از همه باعث نگرانی م یشود این است که برخی از افراد جامعه فکر م یکنند رابطه جنسی یک نیاز جسمی است و برای خودشان هم دلیل و برهان م یآورند و م یگویند، این هم مثل غذا خوردن یکی از نیازهای بدن است. به گفته وی این تفکر باعث شده که برخ یها به حریم خصوصی دیگران احترام نگذارند و به راحتی وارد حریم خصوصی آنان شده و باعث آسی بهای زیادی به جامعه شوند که گاهی برای پاک کردن آثار بیماری اعتیاد جنسی خود، دست به قتل نیز م یزنند. به گفته وی حادثه تلخ ستایش دختر ۷ ساله افغانی که قربانی یک بیمار جنسی نوجوان شد، نمون های از این دست اعتیاد است که باعث جریح هدار شدن احساسات عمومی جامعه م یشود. دکتر عزیزی امیدوار است روزی فرا برسد که بدون هیچ ترسی بتوانیم در مورد این بیماری مهلک صحبت بکنیم. شاید یکی از دلایلی که جوانان برای درمان خود اقدام نم یکنند، ترس است و همیشه با ترس از این بیماری یاد شده و نگران هستندکه جامعه با آنها رفتار بدی داشته باشد.

گزارشی از معتادان جنسی امروز

روز جمعه است، ساعت حدودا ۱۴ و در یکی از بوستان های تهران با یکی از کسانی که بیماری اعتیاد جنسی دارد از طریق وساطت فردی از فعالان درمان این بیماری، قرار ملاقات دارم. هوا نسبتا گرم است. صدای کودکانی که با والدین خود برای بازی آمده اند، موسیقی زیبایی ساخته است. برای لحظ های فراموش م یکنم که چرا به این بوستان آمد هام. به یاد دوران کودک یام م یافتم و باز یهایی که در آن دوران جا ماند، در میان مرور این خاطرات، ناگهان با دیدن تصویر حسین که از دور پیدا بود خاطرات کودکان هام کنار رفت. ناصر سر ساعت ۱۴ به محل قرار ملاقات رسید.

به نظر بسیار جوان م یرسد و در هنگام نزدیک شدن، متوجه م یشود، که بند کفشش باز شده، خم م یشود تا آن را ببندد. در چهر هاش به خوبی م یتوان اضطراب و دلشوره را دید و ناخودآگاه به یاد حرف دکتر عزیزی افتادم که می‌گفت ریشه بیماری اعتیاد ترس است. وقتی بستن کفش حسین به پایان رسید، با ما سلام و احوال پرسی کرد و مرا به یک دیدار از کارگاهی دعوت کرد که م یگفت با کمک دوستانش که هر کدام متعلق به گوش های از کشور هستند، برگزار م یشد. به سمت محل برگزاری کارگاه راه افتادیم. در میانه راه در مورد بیماری اعتیاد جنسی صحبت می‌کرد و اینکه این بیماری باعث شده بود حدود ۴ سال در خارج از کشور زندگی کند و تمام دارای یاش را مثل یک قمار باز، تمام و کمال ببازد. بعد از ۴ سال آوارگی درخارج از کشور به ایران بر م یگردد. ناصر می گوید، هیچ امید و باوری برای ادامه یک زندگی خوب نداشتم و همیشه افکار خودکشی را در ذهن خود پرورش م یدادم تا زمانی که با این برنامه ۱۲ قدمی معتادان جنسی آشنا شدم و تمام تغییرات در زندگی من بعد از آشنایی با این برنامه اتفاق افتاد.  ناصر با دقت و وسواس خاصی حرف م یزند، انگار عجل های برای تمام کردن حر فهایش ندارد. خیلی محکم اما آهسته تاکید م یکند: «به وسیله این برنامه دوباره امید به زندگی من برگشت چرا که در این برنامه یاد گرفتم هرگز تسلیم مشکلات نشوم. » ناصر چنان از این برنامه صحبت م یکرد که به راحتی م یتوانستی نور امید و باور را در چشمانش مشاهده کنی. هنوز حر فهای ناصر ادامه داشت که به محل مورد نظر رسیدیم. به سمت در ورودی که در زیر زمین قرارداشت، رفتیم. با عبور از ۸ پله به یک در چوبی برخوردیم که یک آقا و یک خانم با خو شآمدگویی به میهمانان و اعضا را دیدیم. آقایان برای آقایان و بانوان برای بانوان. مسئول خو شآمد گویی آقایان با ما مصافحه کرد و به آرامی در گوشم گفت داوود هستم معتاد جنسی ۳ سال ۴ ماه ۲۰ روز، کمی جا خوردم، متوجه منظورش از اعدادی که در نزدیک گوشم گفت نشدم، گرچه متوجه کلماتش شدم، اما راز این عدد را درک نکردم. چون در پوشش یک عضو انجمن، در آنجا حضور یافته بودم، مانع از بروز کنجکاو یام درباره اعداد شدم. از کنارش رد شدم و به محل برگزاری کارگاه رسیدم. حدود چهل صندلی پلاستیکی پر بود از کسانی بود که برای درمان بیماری خود دور هم جمع شده بودند. چند صندلی در ردیف اول خالی بود که با ناصر به سمت آن ها رفتیم. سکوتی عجیب حاکم بود که در کوتاه زمانی شکست و آقایی با صدای بلند گفت سلام دوستان، احسان هستم، معتاد جنسی، همه حاضران با صدای بلند و سرشار از انرژی که داشتند، گفتند

سلام احسان. برای من که برای اولین بار با چنین آد مهایی روبرو می شدم شعف و انرژی شان باور نکردنی بود.

کسانی که به قول خودشان قبل ازآشنایی با این برنامه در یاس و ناامیدی بودند و اعتیاد جنسی آنها اعتماد به نفس شان را خفه کرده بود. احسان با لبخند زیبای خودش که سفیدی دندان هایش از لابه لای خنده هایش مشخص بود، گفت امروز ازنیروی برتر خود که یک زندگی بسیار زیبایی را به من هدیه داده، تشکر می کنم. من امروز به لطف نیروی برترم وکمک شما دوستان عزیزم ۶ ساله شدم

و من نه تنها نمرده ام بلکه زنده تر شده ام. همه کسانی که درمراسم شرکت داشتند یا بهتر بگویم همه همدردانش به احترام او بلند شده کف زدند. حس غریبی داشتم میان باور و تردید حیران بودم. شنیدم دوستانش او را با کلمه ماشالله به خاطر پاک بودنش تشویق کردند. بعداز یک دقیقه دوباره سکوت تمام سالن را فراگرفت احسان ادامه داد از این که در بین شما دوستانم هستم ازخداوند تشکر می کنم. می

دانم که ازشهرهای بسیار دور به خاطر این کارگاه تشریف آوردید. کلمات احسان را شنیدم که می گفت از اصفهان، اهواز، مشهد، یزد، شیراز، اراک، شمال … مهمان )معتاد( داریم. احسان در ادامه ازرنج هایی که به خاطر بیماری جنسی کشیده، صحبت کرد. اینکه خانواده اش درآستانه نابودی قرارگرفته و نزدیک بود همسرو فرزندانش را به خاطر بیماری جنسی از دست بدهد. از اتفاقات ناگواری که برایش افتاده بود، قصه مفصل و دردناکی گفت. او از همان اعتیادی حرف زد که من مشتاق بودم درباره اش بشنوم تا باور کنم که عده از نجات یافته دست به دست هم داده اند تا زیر این تابلوی تابو شده دست گرفتاران را بگیرند. ذهنم

ناخواسته میان این جلسه و واقعیت های خارج از آن می‌چرخید و اینکه فضای مجازی و مخاطراتش همه فضای واقعی جامعه را پوشانده است و اینکه چه تعداد از این کارگاه‌های درمانی وجود دارد و اینکه راه درمان اعتیاد جنسی به جلسات همنشینی و هم پیوندی محدود شده است؟ نفربعد بانویی از اصفهان بود، خودش را چنین معرفی کرد. به نام خداوند مهربان، سمیه هستم یه معتاد جنسی با ۴سال ۸ ماه ۶ روز. یاد جمله ۳ سال و ۴ ماه و ۲۰ روز داوود افتادم که به هنگام ورود به کارگاه و موقع خوشامد گویی درگوشم گفت، از ناصر پرسیدم معنای این اعداد چیست، بهم گفت صبر کن به زودی می فهمی. سمیه از فرزندانش گفت که اکنون عاشق شان است و اینکه زندگی اش را با مراقبت و دقت پیش می برد. و زمانی که صحبت از پاکی کرد کلماتی گفت که راز اعداد بر من فاش شد. این اعداد نشان می دهد که چه تعداد سال، ماه و روز خود را پاک از هر گونه رفتار نادرست جنسی نگه داشته اند. بله، اینجا محل اجتماع معتادان جنسی است که در سایه گمنامی خود را درمان می کنند و انجمنی از مردان و زنانی تشکیل داده اند تا تجربه، امید و باور خود را با یکدیگر تقسیم کنند و تنها شرط عضویت تمایل به ترک شهوت و پاکی جنسی است.

در نظر اینان پاکی جنسی کلید واقعی شادی وآزادی است. سمیه هنوز دارد حرف می زند یا بهتر بگم گفتاردرمانی می‌کند، «ارتباط با فرزندانم و خانواده را زیباترین اتفاق زندگی‌ام بعد ازورود به انجمن می دانم، در دوران اعتیاد جنسی برده‌ای بودم دردنیای توهمات وخیالات و فقط گوش به فرمان بیماری خود بودم وهرگزمتوجه وجود فرزندانم و همسرم نبودم. سمیه درادامه از گروه خودشان که در اصفهان اداره می شود، گفت که الان تعداد اعضای بانوانی که در جلسات شرکت می کنند به ۲۰ نفرمی رسد. وقتی سخنان سمیه به پایان رسید. جلسه را، به مدت ۱۰ دقیقه استراحت،متوقف کردند. در این فاصله اعضایی که از شهرستان های دیگر بودند، باهم گپ زدند و به خاطر پاکی که خداوند به آن‌ها داده بود به یکدیگر تبریک می گفتند. درمیان جمعیت افراد مختلفی بودند از ۱۸ ساله تا همت ۶۷ ساله ودارای عروس وداماد. علی ۱۸ ساله تقریبا طی یکسال به این طریق به پاکی رسیده بود. پسری با قدکوتاه و زبان شیرین که یه قول خودش زندگی برایش مفهوم دیگری پیدا کرده است. می گفت اعتیاد جنسی سن، زن یا مرد نمی شناسد. صحبتم با علی به پایان نرسیده متوجه زن وشوهری شدم که با هم دراین جلسات شرکت می کنند. شوهرش در جلسات مردان و همسرش در جلسات بانوان. شرکت می کنند. و وقتی خواستم باهم گپ بزنیم درخواستم را قبول نکرد، به خاطر ترس از شکسته شدن گمنامی.گمنامی برای این افراد بسیار مهم است. طوری که هیچ کدام ازاعضا حتی نام خانوادگی همدیگر را نمی دانند. وقتی مطمئن شدند که حرف هایشان جایی به کمک دیگری خواهد آمد و ممکن است یک روز موجب مساعدت یک معتاد جنسی شود، پذیرفت. خود را داوود معرفی می کند. ۴۰ سال سن دارد، سالها با بیماری جنسی زندگی کرده وتمام آرزوهایش به خاطر حضور این بیماری در زندگی اش به تاراج رفته بوده. می گوید هیچ وقت معنای زندگی را نتوانستم بفهمم.

بیماری جنسی مثل اعتیاد به موادمخدر است. وقتی مصرف می کنی، تمام روح و افکارت را به وسیله شهوت از بین می برد و قدرت تصمی مگیری و کنترل زندگی را ازدستت خارج می کند. وقتی می پرسم که چندوقت هست که پاکی شدی با تبسم خاصی می گویید ۲ سال و ۸ ماه، وقتی از زندگی بعد از آشناییش با انجمن می پرسم، همسرش نازنین درپاسخ می گوید. خدا را شکر می کنم. که با این

برنامه آشنا شد . ازوقتی که وارد این برنامه شدیم زندگی ما معنا ومفهومی خاصی به خود گرفت و طعم واقعی زندگی را چشیده و رابطه مان با خداوند مهربان بسیار پررنگ شده است. با شور و اشتیاق خاصی می گوید: من دردوران قبل از بهبودی اصلا رابطه ای با خداوند نداشتم، اما الان من نیروی برتر خودم یاهمان خداوند را عاشقانه دوست دارم و هرروز که ازخواب بیدارمی شوم، برای نجات کسانی که از بیماری اعتیاد جنسی رنج می برند، دعا می‌کنم.

وقتی می پرسم چه چیزی باعث شد که شما در جلسات دورهم جمع بشوید، نازنین درپاسخ می‌گوید: درد مشترکی به نام اعتیاد جنسی باعث شد که اعضا دورهم جمع شوند.

امروز من با کمک خداوند و همسرخود و دوستان نزدیک ۲سال پاک هستم. وقتی از تعداد کل اعضایشان در کشور پرسیدم، گفتند آماررسمی نداریم اما حدود ۲ هزار نفرعضو داریم دراین هنگام صدای تشویق از داخل سالن به گوش می رسید که نشان دهنده شروع دوباره کارگاه بود. اما من دیگر به پایان پرسشم رسیدم. اینجا جایی است که امید زنده می شود، دست ها به هم دیگر حلقه می شود و زمین خورده‌ها دوباره بلند می‌شوند. این‌جا آغاز راه معتادانی است که در جامعه رها شده و به پایان رسیده اند.



دیدگاهها بسته شده است.