آقای روشن، خاطره بگویید اما لطفاً دقیق و بی‌شائبه!

به گزارش عرصه، عصر ایران نوشت: «خبرگزاری دانشجویان ایران (عرصه) در سلسله گفت‌وگوهای خود با ستارگان و چهره‌های شاخص فوتبال ایران که با عنوان «خاطره‌بازی» منتشر می‌شود، این بار سراغ «حسن روشن» رفته است تا بازیکن پیشین تاج و استقلال و تیم ملی که فوتبال را با مربیگری ادامه داد، از جام ملت‌های ۱۹۷۶ بگوید. او از نام‌های ماندگار و پرخاطره و خاطره‌ساز در فوتبال باشگاهی و ملی است. البته پیش از این نیز گفت‌وگوهایی با آقایان قراب، رشیدی و جباری انجام و منتشر شده است.

با این که در گفت‌وگوها و در نقل خاطره‌های قبلی هم پاره‌ای بی‌دقتی‌ها و اشتباهاتی دیده شد اما به سه دلیل تردید داشتم در این باره بنویسم.

نخست این که خبرگزاری دیگری این گفت‌وگوها را انجام داده است و ترجیحا تصحیح این موارد برای آنها ارسال می‌شد، بهتر بود.

دوم این که برخی از اشتباهات سهوی و به سبب گذر زمان یا ورود گوینده به دوره کهنسالی است و جای نکته‌سنجی ندارد و از این رو چه‌بسا قابل اغماض باشد و اصطلاحا به جایی هم برنمی‌خورد.

سوم این که فوتبال‌دوستان سخنان همه این چهره‌ها را جدی نمی‌گیرند و دنبال نمی‌کنند.

مصاحبه اخیر آقای روشن اما متفاوت است. چون نمی‌توان برخی اشتباهات را از روی فراموشی دانست و چون این تصور درمی‌گیرد که انگار دیگران از یادبرده‌اند، حفظ حافظه جمعی انگیزه‌ای شد تا به مواردی که به لحاظ تاریخی نادرست می‌دانم بپردازم.

به دو دلیل: نخست این که چنان چه شکل درست نقل نشود نقل‌های نادرست در نوشته‌ها و گفته‌های بعدی نقل و به آنها استناد می‌شود. به عبارت دیگر نکته‌ای که اگر هم نادرست نباشد، از دقت کافی برخوردار نیست بعدتر به مثابه سند در متنی می‌آید.

دوم این که در مورد گفته‌های آقای روشن احساس می‌شود اشتباهات و بی‌دقتی‌ها فراتر از فراموش کردن است. به عبارت روشن‌تر، سهوی نیست و چه بسا عمدی باشد!

پیشاپیش از خوانندۀ گرامی این مطلب یا گویندگان این خاطرات می‌خواهم این نکته‌سنجی‌ها را «مته به خشخاش گذاشتن» ندانند. چون توجه به «جزییات» همواره مهم است و این که افراد بدانند سخنان آن رصد می‌شود. هر چند بهتر آن است که خود خبرنگار و سؤال‌کننده چنان حافظه و اطلاعاتی داشته باشد که وقتی مصاحبه‌شونده به عمد یا به سهو نکته نادرستی را بیان می‌کند، گوشزد کند و در این حالت، بحث و گفت‌وگو هم جذاب‌تر می‌شود.

۱. در مصاحبه‌های آقایان قراب، رشیدی و جباری به اصرار تاکید می‌شود «سرمربی تیم قهرمان سال ۱۹۷۲ پرویز دهداری بوده است.» این در حالی است که مرحوم دهداری سرپرست بوده و محمد رنجبر سرمربی بوده است. منتها چون رابطۀ دوستانه نزدیکی بین این دو برقرار بود رنجبر به نظرات دهداری توجه می‌کرد ولی مربی خود او بود و تصمیم نهایی را هم رنجبر می‌گرفت نه دهداری. کمااین‌که گاه خلاف نظر دهداری تصمیم می‌گرفت. مثلا در قضیه بازگرداندن ناصر حجازی در مسابقات قبل جام ملت‌های آسیا و حضور او در دروازه در بازی مشهور با کره شمالی و در مقدماتی المپیک مونیخ در پیونگ‌یانگ که یک‌تنه در مقابل حملات توفان زرد آسیا ایستاد و در نهایت فوتبال ایران به المپیک مونیخ راه یافت این نتیجه تصمیم صریح خود محمد رنجبر بود.

مورد دوم ترجیح بازیکنان با قدرت بدنی بالا بر فانتزی‌بازها بود ؛در حالی که دهداری نظر دیگری داشت و به خاطر همین بود که قراب جایگزین علی پروین شد و علی پروین به رغم توانایی بالا آن مسابقات را از دست داد. هر چند اجازه یافت تیم را همراهی کند اما نه به عنوان عضو.

پس بر خلاف نقل‌های این بزرگواران، سرمربی و تصمیم‌گیر اصلی و نفر اول محمد رنجبر بود و در تارنمای AFC و در تمام نشریات ورزشی آن زمان نیز همین را می‌بینیم.

۲. درباره افراد دیگر به همین نکته بسنده می‌کنیم و می‌رویم سراغ حسن روشن؛ چرا که اگر اشتباهات دیگران را بتوان به حساب مواردی گذاشت که پیش‌تر اشاره شد درباره او نمی‌توان آسان گرفت، چون اگر یکی از ۵ بازیکن برتر تاریخ فوتبال ایران نباشد بی‌گمان در ردیف ۱۰ نفر است و سخنان او سند به حساب خواهد آمد.

۳. آقای روشن گفته‌اند «مدت قرارداد اوفارل دو سال بود و بنا به میل شخصی خود تصمیم به پایان دوران مربیگری گرفت. اوفارل خود را بازنشسته کرد. مثل من که ۶۰ سالگی خودم را بازنشسته کردم ولی شفر در ۶۹ سالگی نیز خود را بازنشسته نمی‌کند تا پول بگیرد.»

اوفارل اما بازنشسته نشد بلکه بعد از پایان دو سال بر سر مبلغ قرارداد با آقای دیده‌بان، دبیر وقت فدراسیون فوتبال به توافق نرسید. ضمن این که عجیب است ایشان لیست مربیان بسیاری را که تا بعد ۷۰ سالگی هم مربیگری کردند ندیده باشد!

استانکو – که به تازگی درگذشت – یکی از آنها بود. مربی پرتغالی السد (مانوئل فریرا) که امسال سه بار به ایران آمده ۷۲ ساله است یا تراپاتونی – که سال ۲۰۱۳ مربی ایرلند بود – ۷۴ ساله بود و بسیاری دیگر…

ضمن این که ایشان که می‌گوید خود را در ۶۰ سالگی بازنشسته کرده، اصولا آیا پیشنهادی داشته و به خاطر باور به اصل بازنشستگی مربی پس از ۶۰ سالگی نپذیرفته یا روغن ریخته را نذر امامزاده کرده است؟ اصغر شرفی با ۷۶ سال سن هنوز توانایی مربیگری دارد با دانشی که از بسیاری بالاتر است. جان توشاک مربی اول فصل تراکتور سازی هم در جواب این که کی بازنشسته می‌شوید، گفته بود: «وقتی مرا در تابوت بگذارید!»

اصلا چرا برای آقای روشن عجیب است که مربیان خارجی برای پول به ایران بیایند؟ اگر پول بگیرند و کاری نکنند خطاست. دریافت دستمزد اشکال ندارد اما فقط پول بد است. همین حالا هم خیلی از مربی‌ها به صرف پول بیشتر حاضر به مربیگری در هر تیمی نیستند و برند خود را حفظ می‌کنند.

۴. آقای روشن گفته است هواداران پرسپولیس به مرحوم همایون بهزادی ناسزا گفتند و هواداران تاج هم به علی جباری و همین تیتر اصلی مصاحبه ایشان هم شده است. جباری و بهزادی اما از محبوب‌ترین بازیکنان هر دو تیم بودند و به هیچ وجه یک بار هم این اتفاق نیفتاده و به هیچ عنوان هیچکدام از طرفداران چنین کاری نکردند. این دیگر چه طور خاطره‌گویی است که حتی یک نفر از آن نسل هم تایید نمی‌کند؟ نمی گویم تماشاگر تیم مقابل این کار را نکرده که متأسفانه رایج بود و هست. تماشاگر تیم خودی را می‌گویم. پرسپولیسی به بهزادی فحش می‌داده و تاجی به جباری؟ نه! این واقعیت ندارد.

اصل ماجرا اما این است: در سال ۱۳۵۰ در مسابقات باشگاهی ایران که بین ۸ تیم و به صورت رفت و برگشت برگزار می‌شد در بازی تاج – عقاب و در حالی که همسر علی جباری هم حضور داشت از سکوهای طرفداران پرسولیس دشنامی به علی جباری شنیده شد که متوجه همسر جباری می‌شد و البته قطعا آنان نمی‌دانستند همسر وی حضور دارد. چون در نزاع‌های خیابانی هم مخاطب این ناسزاها در واقع خود فرد است نه مادر و همسر و خواهر. همسر او اما بود و شنید و در پی آن و قبل از پایان بازی با چهره اشک‌آلود استادیوم را ترک کرد. بعد از بازی جباری که موضوع را فهمید، بسیار گریست و تصویر اشک‌های او در مجلات ورزشی آن زمان چاپ شد. در حالی که تاج بازی را یک بر صفر با گل غلامحسین مظلومی برده بود. پس از این اتفاق طرفداران تاج نیز همایون بهزادی را دشنام گفتند. این اتفاق اما سبب جلسه‌ای شد تا برای جلوگیری از گسترش آن اقدام کنند و به آشتی هواداران دو تیم انجامید؛ چنان که در بازی پرسپولیس و جم آبادان پرسپولیسی‌ها علی جباری را و تاجی‌ها هم همایون بهزادی را بردوش گذاشتند و به طرف تماشاگران رقیب بردند وتشویق کردند. البته نباید از نقش پررنگ مرحوم محمد و یدالله بوقی لیدرهای آن زمان پرسپولیس و تاج غافل شد.

محبوبیت علی جباری چنان بود که هنگام شایعه پیوستن او به تیم پرسپولیس شماری از طرفداران زیر خودرو او دراز کشیدند و او قول داد این کار را در ازای هیچ مبلغی انجام ندهد و همچنین کسی نیست که محبوبیت فوق‌العاده همایون بهزادی نزد هواداران پرسپولیس را نداند.

نفر اول نشسته از راست: پرویز قلیچ خانی/ نفر اول نشسته از چپ: حسن روشن
نفر اول نشسته از راست: پرویز قلیچ خانی/ نفر اول نشسته از چپ: حسن روشن

۵. حسن روشن گفته است: «کجا پرویز قلیچ‌خانی با سه قهرمانی در آسیا از این حیث رکورددار است؟ قلیچ‌خانی تا المپیک مونترال در تیم ملی بود…» در همین مصاحبه اما عکسی چاپ شده که قلیچ‌خانی کاپیتان است! بازی افتتاحیه سال ۱۹۷۶ بین ایران و عراق و اشتباه عجیب روشن اینجاست. مگر می‌شود عکس مشهوری را که خود او و کاپیتان تیم (که سومین قهرمانی را در پایان جشن گرفت) در آن حضور دارند، به یاد نداشته باشد یا نمی‌خواهد به یاد آورد که المپیک مونترال بعد از جام ملت‌ها بود؟ جالب این که خود ایشان در جایی دیگر از همین مصاحبه می‌گوید: «تیم ما خیلی خوب بود و بعد از آن رقابت‌ها در انتخابی المپیک ۱۹۷۶ شرکت کردیم.» و تصریح می‌کند: «بعد از آن رقابت‌ها».  یا می‌گوید: از دلایل موفقیت ما حضور یک نیمکت قدرتمند بود. این نیز نشان می‌دهد که به یاد دارد المپیک مونترال بعد از جام ملت‌ها بوده است.

خاطره جالب دیگری که نقل آن در این متن خالی از لطف نیست این است: در پایان مسابقات، ایران قهرمان شد. پرویز قلیچ‌خانی در پایان بازی پیراهن خود را با بازیکن کویت عوض کرد و گویا دیگر پیراهنی در کار نبود و به همین خاطر با همان پیراهن کویت جام قهرمانی ایران را بالای سر برد! اتفاقی که هیچگاه مشابه آن وجود نداشته است.

۶. در مورد پرویز قلیچ‌خانی اشتباهات مکرر آقای روشن عجیب و غیر قابل باور است مگر این که کلا همه چیز از یاد او رفته باشد و اشتباه سهوی کرده باشد.

مثلا مشکل مسئله سیاسی قلیچ‌خانی مربوط به سال ۱۳۵۰ است و آن مصاحبه فرمایشی. علت دعوت نشدن به جام جهانی ۱۹۷۸ اما مسائل سیاسی نبود. اتفاقا حشمت مهاجرانی اسم او را به عنوان نفر ۴۰ام وارد کرد. اما یک سال و اندی بود که بازی نمی‌کرد؛ چرا که بعد بازی‌های مونترال در ۲۸ اسفند ۱۳۵۵ در بازی ایران و مجارستان خداحافظی کرده بود. کمی بعدتر حتی قبل از پایان نیم‌فصل و در حالی که تنها ۹ بازی برای پرسپولیس انجام داده بود از فوتبال باشگاهی هم کناره گرفت و برای ادامه زندگی به آمریکا رفت. طبیعی است چنین بازیکنی آمادگی بدنی برای حضور در جام جهانی را نداشته باشد.

بعد از بازی‌های آسیایی ۱۹۷۴ اوفارل دست به تغییر نسل زد و قلیچ‌خانی را دعوت نکرد اما بعد از اوفارل، چنان که گفته شد حشمت مهاجرانی دوباره او را دعوت کرد. زننده گل ایران به تیم شوروی آن زمان از روی نقطه پنالتی در المپیک مونترال هم پرویز قلیچ‌خانی بود.

در پایان یادآوری خاطره‌ای از آقای روشن شاید برای بعضی جالب باشد. در بازی استقلال – شموشک در سال ۱۳۷۵ که سه روز بعد از بازی خاطره‌انگیز استقلال – نوف‌باخور انجام شد ایشان اعلام کرد به احترام استقلال روی نیمکت نمی‌نشیند و کنار ما و دیگر تماشاگران در جایگاه نشسته بود اما  وقتی شموشک با دو گل و در کمال شگفتی پیش افتاد بین دو نیمه به رختکن رفت و در نیمه دوم به جای این که به میان تماشاگران بازگردد و کنار ما بنشیند دیدیم روی نیمکت شموشک نشسته! معلوم است که کار نادرستی نبود؛ چرا که باید تیم تحت قرارداد خود را هدایت می‌کرد و در نهایت هم بازی را ۲-۱ بردند. اما با توجه به خاطره برد شموشک، بهتر است نگویند: «هیچ‌گاه در مقابل تیم محبوبم روی نیمکت ننشسته‌ام». حداقل این «هیچ‌گاه» را نگویند. دست کم یک «گاه» آن را ما شاهد بودیم!

خاطره گویی و نقل روایت خوب و جذاب است اما هر چه دقیق‌تر و بی‌شایبه‌تر باشد بر اعتبار گوینده می‌افزاید…»



دیدگاهها بسته شده است.