کیا شمشکی چهار سال بعد از آسیب نخاعی: خواستم و روی پایم ایستادم

به گزارش عرصه، چهار سال پیش در صبح یکی از روزهای سرد نخستین ماه زمستان، جوانی اهل شمشک که از کودکی در پیست روبروی خانه‌شان اسکی می‌کرد مانند همیشه از بالای پیست استارت زد اما آن شروع پایان تلخی برایش داشت.

محمد حسین کیا شمشکی جوان ۲۹ ساله اهل شمشک به دلیل سرعت زیاد و هم چنین نبود محافظ و تشک به دکل برخورد کرد و دچار ضایعه نخاعی شد. خوشبختانه او پس از مدت‌ها جنگ با این مشکل دوباره توانسته سر پا شود و با راه رفتن بر روی دو پایش به الگوی همه ورزشکاران و بیماران ضایعه نخاعی تبدیل شود. برای کنکاش بیشتر درباره این موضوع مصاحبه‌ای صمیمی با او ترتیب داده شد.

* از اسکی در شمشک بگو؟

اسم و فامیل ما در واقع ورزش اسکی را یدک می کشد چون تنها ورزشی هست که در آن جا همه انجام می‌دهند و بالاخره همه به اسکی علاقمندند. در شمشک یک کودک پس از این که بتواند حرف بزند اسکی را هم آموزش می‌بینید. اسکی ورزش فوق‌العاده‌ خوبی است هر چند ریسک‌هایی را هم در پی دارد. در واقع همانند موتور سواری می‌ماند و با یک بار زمین خوردن شاید دست و پای آدم بشکند. این ورزش دوست داشتنی است و تقریبا اکثر بچه‌های تهران هم به اسکی کردن روی آورده‌اند. البته یاد گرفتن اسکی سخت است و باید بسیار زمین خورد تا یاد گرفت. به همین دلیل برخی ها پس از چند جلسه شاید خسته شوند. اسکی ورزشی است که با پس از چند جلسه خسته کننده به نظر می‌آید و یا شدیداً به آن علاقمند خواهید شد.

* از کی با اسکی آشنا شدی؟ آیا مقامی هم داشتی؟

از هفت سالگی اسکی را شروع کردم. در ژن شمشکی‌ها اسکی کردن وجود دارد. من شخصاً یادم نمی‌آید پیش چه کسی اسکی را یاد گرفته‌ام. البته در آن اوایل دامادمان نقش زیادی در یادگیریم داشت. پس از ۱۰ سالگی هم در شمشک نیازی نیست که کسی به شما آموزش دهد و خود فرد اسکی کردن را حرفه‌ای تر یاد می‌گیرد. عده‌ای علاقه دارند تفریحی اسکی کنند و عده ای به اسکی مسابقه‌ای و حرفه‌ای علاقمند هستند. زمانی که به خدمت سربازی رفتم در مسابقات نظامیان به عنوان پنجمی دست یافتم. برای اسکی قهرمانی باید هر روز تمرین کرد.

* وضعیت پیست اسکی شمشمک چگونه است؟

بهترین پیست دیزین است. امکانات خیلی خوبی هم دارد و چون خصوصی اداره می‌شود امکانات خیلی خوبی نسبت به شمشک دارد. اما اگر کسی اسکی باز باشد عاشق پیست شمشک می‌شود چرا که محیط مبتدی و محیط دیواره دارد که کمتر پیستی از این ویژگی برخوردار است. تنها ایراد پیست شمشک این است که صاحب ندارد و تمام دستگاه‌هایش قدیمی و برای قبل از انقلاب است. چون پیست شمشک دولتی است زیاد رسیدگی نمی‌کنند و از امنیت کافی برخوردار نیست.

* چهار سال پیش حادثه تلخی برایت اتفاق افتاد اما می‌خواهم راجع به آن روز و آن اتفاق بیشتر صحبت کنی؛ دقیقا چه اتفاقی افتاد؟

روز شنبه، چهارده آبان سال ۱۳۹۲ ساعت در حدود ۱۰:۳۰ بود که برایم آن اتفاق ناگوار رخ داد. من چند دور اسکی کردم. ماه دهم سال بسیار سرد است و پیست سر صبح‌ها مثل یخ است و در واقع بر روی یخ اسکی می‌کنید. من از هر جا بخواهم استارت بزنم در آن نقطه می‌ایستادم که کلا اسکی بازها علاقه دارند که پس از توقف دوباره شروع کنند. همه چیز اما آن لحظه ناگهانی و اتفاقی رخ داد. جوری که حتی نفهمیدم. کل حادثه در صدم ثانیه رخ داد.

در این که چه شد یادم نمی آید. پس از دراپاژ راه افتادم و از سمت راست حرکت می‌کردم و پس از این که به تپه‌های برفی رسیدم همین تپه‌ها باعث شد که پرت شوم. نمی‌دانم تعادلم بر هم خورد یا چوب‌های اسکی به هم برخورد کردند. قسمت راست صورتم کاملا با دکل مقابل برخورد کرد، چون ارتفاع گرفته بودم و دکل شمشک هیچ محافظی نداشت مستقیما به آهن برخورد کردم. مسیر هم شیب داشت و پس از برخورد به دکل با کمر  بر روی زمین فرود آمدم. سرعتم هم خیلی بالا بود. اگر آرام‌تر اسکی می‌کردم شاید میزان آسیب‌ دیدگیم به این میزان شدید نبود. هم صورتم بسیار آسیب دید و هم نخاعم دچار مشکل شد. دو تا از مهره‌های کمرم از بین رفت و در حال‌ حاضر هشت عدد پلاتین در داخل کمرم هست. مچ، آرنج و کتفم هم دچار شکستگی شده بود. این مدت خیلی تلخ گذشت اما به لطف خدا توانسته‌ام کم کم بهبود یابم.

* چه باعث شد که دوباره به خودت بیایی و به این خودباوری برسی که دوباره هم می‌شود راه رفت؟

خدا را شاکرم که پزشکم هیچ گاه به من نگفت که در جوانی دچار مشکل شده‌ای و چه اتفاقی قرار است برایت بیفتد. از دکترم تشکر می‌کنم که به من هیچ وقت نگفت که دیگر نمی‌توانی راه بروی. اولین مساله‌ای که باعث شد دوباره قدم بردارم حرف دکترم بود. در شمشک اولین نفری هستم که این اتفاق برایش رخ می‌دهد و دچار ضایعه نخاعی می‌شود. پیش از این کسی را ندیده بودم که دچار مشکل نخاع باشد و نتواند راه برود. چون نمی دانستم ضایعه نخاعی چه هست، در روزهای اول فقط بر روی تخت خواب بودم و در روزها اول تنها متوجه شدم که نمی‌توانم پاهایم را تکان بدهم. تا دو سال واقعا نمی دانستم ضایعه نخاعی چیست؟

یک جورایی این ندانستنم و بی اطلاع نسبت به ضایعه نخاعی و این که چگونه می‌شود یک نفر نتواند راه برود بسیار به بهبودم در آینده کمک کرد. پس از دو سال از طریق صحبت با یکی از دوستانم قرار شد یک گروهی را در فضای مجازی تشکیل بدهیم تا کسانی که ضایعه نخاعی دارند را دور هم جمع کنیم تا بتوانیم از تجربیات هم استفاده کنیم. پس از آن متوجه شدم که چنین گروهی وجود دارد و من وقتی وارد گروه شدم دیدم تعداد کسانی که ضایعه نخاعی دارند و در گروه حضور دارند ۵۰۰ نفر است. پس از خوش و بش با افراد از من خواستند که از خودم فیلم بفرستم. وقتی من از راه رفتنم فیلم فرستادم همه آنها تعجب کردند. می گفتند تو ما را گرفتی، تو که نخاعی نیستی. بعدها که آن‌ها فیلم فرستادند دیدم فردی پس از پنج سال یا حتی بیست سال هنوز یک قدم هم نمی‌تواند راه برود. در آن گروه پس از دو سال فهمیدم که من هم معلول شده‌ام.

* از این که با افراد دیگر که مشکل تو را داشتند چه حسی داشتی؟

در آن برهه تا یک هفته‌، به فکر فرو رفته بودم و خدا را شکر می‌کردم که لااقل می‌توانم دوباره هر چند کم راه بروم. از آن زمان به بعد تقریبا به الگوی کسانی که ضایعه نخاعی هستند تبدیل شدم چرا که متوجه شدند می‌شود نخاع را هم شکست داد و دوباره روی پا ایستاد. سوای این‌ موارد، فیزیوتراپ هر ورزشی که می‌گفت را در هر فرصتی انجام می دادم. البته در دو ماه اول به خاطر بی حسی که داشتم بیشتر از پنج ثانیه نمی‌توانستم بنیشینم و به محض نشستن دوباره می‌خوابیدم. پس از آن دو هفته‌ گفتم چرا نباید بتوانم راه بروم؟ من عاشق کوهنوردیم و قبل از آن اتفاق همیشه به کوه می‌رفتم. به خودم گفتم حالا این اتفاق برایم رخ داده اما چرا نتوانم دوباره راه بروم؟ دوست ندارم مریضی خودم را بروز بدهم.خوشبختانه همین اتفاق تلخ باعث شد به خودم بیایم و به دلیل ورزش‌هایی که قبلا انجام داده بودم و با تمام زجرهایی که در ابتدا کشیدم دوباره برگشتم. روزهای نخست بسیار سخت سپری می‌شد. عمل‌های زیادی بر روی صورتم انجام دادم به دلیل شکایت از پیست هر لحظه باید یک آزمایش خاصی را انجام می دادم. شمشک همیشه برف دارد. در چهار سال اول به راحتی الان نمی توانستم از جایی به جایی بروم و انتقال من واقعا سخت بود. در حال‌ حاضر که یک ماه باقی مانده تا آن حادثه چهار ساله شود از خدا ممنونم که کمکم کرد دوباره بتوانم راه بروم.

* چه کمک هایی به شما شد؟ اصلا کمکی شد؟

سوال خوبی بود چرا که این ها نه تنها حرف من بلکه حرف همه کسانی است که ضایعه نخاعی دارند. خانواده‌ام همیشه به بهترین نحو کمکم کرد و همه جوره پشت من بودند. در وهله اول مدیون خانواده‌ام و به خصوص خواهر کوچکترم هستم. چه مالی و چه روحی-‌روانی کمکم کردند و برایم چیزی کم نگذاشتند. در طول این مدت همواره والدینم دوست داشتند که دوباره سر پا شدن مرا ببینند. متاسفانه از فامیل و حتی دوستانم حمایتی ندیدم. در دو ماه اولی که در بیمارستان بستری بودم دوستانم هر کاری که می‌توانستند انجام دادند و شبانه روزی به من رسیدگی می‌کردند و حتی شمشک هم نمی‌رفتند. من آن روزها یادم نمی‌رود و همیشه خوشحال بودم که چنین بچه محل‌هایی دارم. تقریبا هزار نفر از شمشک به ملاقات من آمدند اما از عید سال ۱۳۹۳ که به خانه منتقل شدم دیگر آن حمایت‌های قبل نبود و یک جورایی دوستانم تنهایم گذاشتند. من ماندم با خانواده‌ام و یک خانه که همیشه در آن بودم. خدایی نکرده یک نفر باید خانه نشینی را تجربه کند تا متوجه این سختی‌ها بشود. بد جوری مرا تنها گذاشتند. البته یکی از دلایلی که باعث شد سر پا شوم همین سختی‌ها بود.
 

* پس بیشتر به حمایت های روحی نیاز داشتی؟

دقیقا. فردی اجتماعی مثل من حتی نمی‌توانست به بیرون بیاید. دوست داشتم رفقا پیشم بیایند تا لااقل انرژی بیرون را در خانه داشته باشم. افراد دیگری که دچار ضایعه نخاعی هستند نیز این مشکلات را دارند. تنهایی به من یاد داد که با خودم درد و دل کنم، با خودم صحبت کنم، گریه کنم و خودم را آرام کنم. اما اگر کسی هم نفهمید چه مشکلی داری باید سعی کنی قهرمان زندگی خودت باشی. این که توانسته‌ام به این مشکل غلبه کنم به خودم افتخار می‌کنم. در حال‌ حاضر هم که چهار سال از آن اتفاق گذشته دوستانم حتی نمی‌گویند که فلانی جوان بود و این اتفاق برایش رخ داد و لااقل سالی یک بار پیشش برویم و یا اگر نمی رویم یک زنگ بزنیم و یک حالی بپرسیم . دارم با این که از دیگران نباید توقع داشته باشم، کنار می‌آیم.

همیشه افرادی مثل من مورد قضاوت قرار می گیریم و کسی پیش خودش نمی‌گوید که او در حال‌ زجر کشیدن است و در جوانی خانه نشین شده است. به خودم “دمت گرم” می‌گویم چرا که در پاهایم هنوز کامل حس ندارم اما باز هم با این شرایط به کوهنوردی می روم. هر کسی قبلا پیش من می آمد دیگر فکر نمی‌کرد من به شرایط قبل برگردم و برایم فاتحه می خواند و می رفت. پس از دو ماه که در آینه خودم را دیدم گفتم خدا چرا این اتفاق رخ داد. دکترم به من گفت‌ صورتت را به هر زحمتی بود جمع کردیم.

* در این چهار سال چقدر خرج کرده‌ای؟

یک خرج برای اوایل است که شامل خرج بیمارستان و پلاتین است. یکسری خرج‌ها پس از ترخیص شروع می‌شود، مثل فیزیوتراپی و هزینه پزشک که برای زخم‌های بسترم به خانه می آمد و وسایلی که همواره لازم می‌شود. تقریبا ۲۰۰ میلیون تومان تا به امروز هزینه‌های درمانی من شده است.

* به شکایتی که از پیست و عدم وجود حفاظ بر روی دکل داشتی رسیدگی شده است؟

آن دکل یک ارتفاعی دارد و نسبت به برفی که بر روی زمین می نشیند آن ارتفاع تغییر پیدا می‌کند. در تابستان دکل ارتفاع مناسبی دارد، اما پس از بارش برف ارتفاع دکل پایین‌تر می‌آید و باید بالاتر از ارتفاع برف‌ها آن دکل محافظ یا تشک مخصوص می‌داشت که متاسفانه نداشت، اما پس از این اتفاق پس از چهار سال دور آن دکل را فنس کشیده‌اند.

جالب آن جا بود که پس از شکایت برخی مسئولان به عیادتم آمدند. من از پیست شمشک شکایت کردم و پس از چهار سال هنوز جوابی نگرفته‌ایم چرا که دادگاه رای می‌دهد و شرکت تجهیز اعتراض می‌کند و همین روند تا الان ادامه‌ دارد. علاوه بر شکایتم نسبت به سیستم حفاظتی دکل، پیست موظف است مصدوم را در سریع‌ترین زمان به مرکز درمانی انتقال دهد . در آن روز آمبولانس خیلی دیر آمد و جا به جایی من هم بد صورت گرفت. هر چند گردن کسی نمی اندازم چرا که دوستانم اطلاعاتی راجع‌ به ضایعه نخاعی نداشتند اما می‌شد که مثلا پوتین را از پایم در نیاوردند.

* چگونه با این شرایط کار می‌کنی؟ چه کاری انجام می‌دهی؟

پس از چهارده ماه فهمیدم که فقط خودم هستم و کسی به کمکم نمی‌آید. تصمیم گرفتم کاری دست و پا کنم. در گام اول به جایی که قبلا کار می‌کردم زنگ زدم و با مدیرم صحبت کردم. به او گفتم که فشار زیادی روی من است. قبلا از این اتفاق هم سه سال آنجا کار می‌کردم. در آن‌جا نگهبانم. در حال‌ حاضر راه رفتنم، ماشین راندن‌ام و دیگر مسائل را مدیون سر کار رفتنم می‌دانم. حتی تابستان به خاطر برخی مشکلاتم خواستم دیگر نروم، اما باز هم رئیسم قبول نکرد و گفت‌ می توانی در این جا به کارت ادامه‌ بدهی. صبح ساعت ۶:۳۰ سر کار می روم و الان سه سالی که در آن جا با این شرایط کار می‌کنم. کسانی که می‌خواهند قله‌های بلند را فتح کنند. برای تمرین به شمشک می آیند ، اما من با دو عصا به کوهنوردی می روم. دوست ندارم مریضی خودم را بروز بدهم.

* چه حرفی برای دیگر جوانانی که با ضایعه نخاعی رو برو هستند داری؟

همواره به چنین افرادی می گویم تا چه زمانی می خواهی این شرایط را ادامه‌ بدهی؟ البته یک انتقاد از رسانه‌ها هم دارم. شما هر برنامه‌ای در تلویزیون ببینید یک فرد با ضایعه نخاعی را نشان می‌دهد که بر روی ویلچر است. هر چند آن فرد موفق است اما بر روی ویلچر حرکت می‌کند. اگر در یک برنامه فردی با ضایعه نخاعی را نشان دهیم که بیست سال است بر روی ویلچر است بر فرد دیگر با این مشکل تاثیر منفی می‌گذارد، اما اگر کسی را به تصویر بکشیم که دو قدم راه می‌رود بسیار تاثیر گذار است. من برای این پیشرفت خیلی زحمت کشیدم و در آن ۴۸ ساعت که خانه هستم بدنسازی انجام می‌دهم . من قبول نمی‌کنم در جوانی عصا به دست باشم.

* آیا انجمن‌هایی برای کمک به افراد با ضایعه نخاعی وجود دارد؟

نخاع که آسیب می بیند اولین چیزی که به ذهن همه می‌آید ویلچر است و همه می‌گویند با ویلچر کنار بیا. همین حرف روحیه فرد را به هم می‌ریزد. برای اکثر بیماری‌ها یک انجمن است و فرد از آن محل اطلاعاتی راجع‌ به بیماری کسب می‌کند، اما برای ما هیچ انجمنی وجود نداشت و همه می‌گویند با ویلچر خودت را وفق بده.

* نظرت راجع به دوباره اسکی کردن چیه؟ اصلا به همچین چیزی فکر می‌کنی؟

من هر روز آن دکل را که روبروی خانه مان است را می بینم. روزهای اول زده شده بودم و دیگر نمی‌خواستم اسکی کنم. پس از آن که دیدم همه اسکی می‌کنند هر کاری دارم انجام می‌دهم که بتوانم دوباره به اسکی بروم . اگر مچ پایم خوب شود اولین نفری که در پیست اسکی شمشک خواهید دید من هستم. من عاشق اسکی هستم و دوست دارم دوباره به پیست بروم. من دو تا هدف داشتم؛ یکی کوهنوردی و دیگری اسکی. کسانی که می‌خواهند قله‌های بلند را فتح کنند برای تمرین به شمشک می آیند ، اما من با دو عصا به کوهنوردی می روم. خداخواست که من الان می‌توانم دوباره به کوه بروم. هدف اصلیم اسکی کردن است که برای آن هدف بسیار تلاش می‌کنم.

حرف پایانی:
از رسانه‌ها می‌خواهم افرادی را در رسانه نشان دهند که قبلا ضایعه نخاعی بودند والان می‌توانند راه بروند. چون می بینم جوانان به این شکل چقدر تنها و ناامید هستند. در هیچ برنامه‌ای نشان داده نمی‌شود چگونه فردی که ضایعه نخاعی است کوچک و حقیر می‌شود، نمی‌تواند راه برود و جایی او را نمی‌برند. در حال‌ حاضر یک فرد نخاعی تنها ۱۸۰ هزار تومان از دولت کمک می‌گیرد که واقعا خنده دار است. به نظرتان او این پول را به کدام دردش می تواند بزند؟



دیدگاهها بسته شده است.